رد پای مادر
از حرم تا خاک سرخ علقمه
پر شده از ردّ پای فاطمه
* * *
آمده یاس کبود مرتضی
هان بترسید از خدای فاطمه
* * *
آمده نور دل و شب های من
مرهم زخم دل تنهای من
روشنای دیده ی بابای من
لنگر آرامش غم های من
از حرم تا خاک سرخ علقمه
پر شده از ردّ پای فاطمه
* * *
آمده یاس کبود مرتضی
هان بترسید از خدای فاطمه
* * *
آمده نور دل و شب های من
مرهم زخم دل تنهای من
روشنای دیده ی بابای من
لنگر آرامش غم های من
عکس مربوط به محرم سال ۸۲
…………
در این مطلب به مرور تعدادی از مداحی های مربوط به
دهه ۸۰ حاج رضا پوررکنی که در عباسیه اجرا شده است
را جهت تجدید خاطرات قدیمی و قرار گرفتن در دسترس شما بازدید کنندگان محترم در ادامه این مطلب قرار خواهیم داد.
در ابتدا جهت احترام به نظر بازدید کننندگان محترم، تعدادی از مداحی های مورد درخواست شما دوستداران اهل البیت را قرار داده ایم.
نظر به درخواست بازدیدکنندگان سایت و جهت احترام به درخواست های آنها نوحه
(السلام ای یوسف زهرا، ای شهید خفته در صحرا، کی به خاکت می سپارد)
را که در مسیر عزاداری عاشورا محرم سال ۱۴۱۹-۱۳۷۷ خوانده شده است جهت دانلود در سایت قرار داده ایم.
جهت دانلود فایل صوتی آن به ادامه مطلب مراجعه نمائید.
شعر
صبح عاشورا
از سروده های شاعر عاشورایی آقای حسین بادروج بوده
که در شب ۱۴ صفر ۱۴۳۴-۱۳۹۱ بصورت همخوانی توسط مداحان گرانقدر
حاج رضا پوررکنی و آقای علی خاکی در عباسیه خوانده شده است.
جهت دانلود فایل mp3 اجرا شده مراسم به انتهای همین مطلب مراجعه کنید.
……………………
من و بیعت هرگز من و ذلت ابدا
زاده فاطمه ام پسر شیر خدا
اندک اندک می رفت
عمر شب رو به زوال
شب لبریز یقین
شب سرشار از عشق
شب خوشبخت ترین قافله ی روی زمین
آن شب قدر که از نور تجلی پر بود
« عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
شب قدری که در آن مدعی مرد نما راه نداشت
« دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد»
شب هفتاد دو پروانه و یک شمعِ سراپا احساس
شب هفتاد و سه لبخند قشنگ
شب لالایی شیرین رباب
شب دلگرمی زینب به حسین و عباس
آن شب قدر
ورود اهلبیت اطهار علیه السلام به کوفه
چون ابن زیاد (ملعون) را خبر رسید که اهلبیت (ع) به کوفه نزدیک شدهاند، امر کرد سرهای شهدا را که ابن سعد (لعین) از پیش فرستاده بود باز برند و پیش روی اهلبیت سر نیزهها نصب کنند و از جلو حمل دهند و به اتفاق اهلبیت به شهر درآورند و در کوچه و بازار بگردانند تا قهر و غلبه و سلطنت یزید (پلید) بر مردم معلوم گردد و بر هول و هیبت مردم افزوده شود، و مردم کوفه چون از ورود اهل بیت علیهم السلام آگهی یافتنتد از کوفه بیرون شتافتند.
چون بیکسان آل نبی دربدر شدند در شهر کوفه ناله کنان نوحهگر شدند
سرهای سروان همه بر نیزه و سنان در پیش روی اهل حرم جلوهگر شدند
از نالههای پردگیان ساکنان عرش جمع از پی نظاره به هر رهگذر شدند
بیشرم امتی که نترسید از خدا بر عترت پیمبر پیمبر خود پرده در شدند
دست از جفا نداشته بر زخم اهلبیت هر دم نمک فشان به جفای دگر شدند
از مسلم گچکاز روایت کردهاند که گفت عبیدالله بن زیاد مرا به تعمیر دارالاماره گماشته بود هنگامی که دست در کار بودم ناگاه صیحه و هیاهوئی عظیم از طرف محلات کوفه شنیدم، پس به آن خادمی که نزد من بود گفتم که این فتنه و آشوب در کوفه چیست؟ گفت همین ساعت سر مردی خارجی که بر یزید خروج کرده بود میآورند و این انقلاب و آشوب به جهت نظاره آنست. پرسیدم که این خارجی که بوده، گفت حسین بن علی (ع) چون این شنیدم صبر کردم تا آن خادم از نزد من بیرون رفت آن وقت لطمه سختی بر صورت خود زدم که بیم آن داشتم دو چشمم نابینا شود، آن وقت دست و صورت را که آلوده بگچ بود شستم و از پشت قصرالاماره بیرون شدم تا به کناسه رسیدم پس در آن هنگام که ایستاده بودم و مردم نیز ایستاده منتظر آمدن اسیران و سرهای بریده بودند که ناگاه دیدم قریب به چهل محمل و هودج پیدا شد که بر چهل شتر حمل داده بودند و در میان آنها زنان وحرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام و اولاد فاطمه بودند، و ناگاه دیدم که علی بن الحسین علیه السلام را بر شتر برهنه سوار است و از زحمت زنجیر خون از رگهای گردنش جاری است و از روی اندوه و حزن شعری چند قرائت میکند که حاصل مضمون اشعار چنین است:
ای امت بدکار خدا خیر ندهد شما را که رعایت جد ما در حق ما نکردید و در روز قیامت که ما و شما نزد او حاضر شویم چه جواب خواهید گفت؟ ما را بر شتران برهنه سوار کردهاید و مانند اسیر میبرید گویا که ما هرگز به کار دین شما نیامدهایم و ما ناسزا میگوئید و دست بر هم میزنید و به کشتن ما شادی میکنید، وای بر شما مگر نمیدانید که رسول خدا و سید انبیاء صلی الله علیه و آله جد من است.
این واقعه کربلا اندوهی بر دل ما گذاشتی که هرگز تسکین نمییابد.
مسلم گفت که مردم کوفه را دیدم که بر اطفال اهلبیت رقت و ترحم میکردند و نان و خرما و گردو برای ایشان میآوردند آن اطفال گرسنه میگرفتند ام کلثوم آن نان پارهها و گردو خرما را از دست و دهان کودکان میر بود و میافکند، پس بانگ بر اهل کوفه زد و فرمود: یا اَهْلَ الْکُوفَهِ اِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنا حَرامٌ.
دست از بذل این اشیاء بازگیرید که صدقه بر ما اهلبیت روا نیست.
زنان کوفیان از مشاهده این احوال زار زار میگریستند ام کلثوم سر از محمل بیرون کرد، فرمود ای اهل کوفه مردان شما ما را میکشن