متن نوحه « سلام بر همه مسافران حرم » + لینک دانلود نوحه
دوباره پر زده ام به آسمان حرم
سلام بر همه ی مسافران حرم
دوباره پر زده ام به آسمان حرم
سلام بر همه ی مسافران حرم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
امام صادق(ع) فرمودند: مَن اَرادَ اللهُ بهِ الخَیرَ قذفَ فی قلبه حُبُّ الحسین و حُبُّ زیارته
هرکه راخدابرایش نکویی خواهد، دردلش قراردهدعشقِ حسین وعشق به زیارتِ حسین را
نمای پرچم قدیم هیئت متحده ابوالفضل العباس (ع)- عباسیه
نظر داریم تا به مرور تعدادی از مداحی های مربوط به
دهه ۶۰ و ۷۰ حاج رضا پوررکنی که در عباسیه اجرا شده است
را جهت تجدید خاطرات قدیمی و قرار گرفتن در دسترس شما بازدید کنندگان محترم در ادامه این مطلب قرار دهیم.
تاریخ بروز رسانی : ۱۰/۰۹/۹۳
۱ فایل جدید اضافه شد.
بسته ام یا رب به تن احرام عشق
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
پر زدم از کُنج غم بر بام عشق
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
برگردان (۱)اِنََّ الحَمدَ و النّعَمه لَکَ وَ المُلک
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
برگردان(۲) وَحدَکَ لا شریکَ لَک جِئتُ وَحدی اِلَیک لَبَّیک
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
برگردان(۳) کرده ام بر تن یا رب کهنه پیراهن یا رب
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
زمزم و سعی و صفا آورده ام
کعبه را تا کربلا آورده ام
سر جدا ، تن را جدا آورده ام
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
زمزم خون گلوی اصغرم
سعی عبّاس و صفای اکبرم
در این مطلب متن نوحه مسیر عصر تاسوعا
سال ۱۴۳۴-۱۳۹۱ حهت استفاده عاشقان اهل البیت
قرار داده شده است.
…………..
سلام ما به دست آسمانی ات یا عباس(ع)
………………….
درود ما به رزم جاودانی ات یا عباس(ع)
………………….
تو نوح هر تلاطمی تو موج بی کناره ای
به گاه جنگ بی امان تو حیدر دوباره یی
یا عباس(ع) یا عباس (ع)
………………….
دم از علی و فاطمه زدل همیشه می زدی
به یک اشاره از خلیل تبر به ریشه می زدی
یا عباس(ع) یا عباس (ع)
………………….
به سعی با صفای تو به حج اکبرت سلام
به زمزم گلوی تو به زخم پیکرت سلام
یا عباس(ع) یا عباس (ع)
………………….
میان موج فتنه ها تو نوح و ساحل منی
به هر قدم به هر نفس همیشه در دل منی
یا عباس(ع) یا عباس (ع)
………………….
بصیرت تو بی نظیر حماسه ی تو بی مثال
دو دست تو فدا شد و عطا شده به تو دو بال
یا عباس(ع) یا عباس (ع)
………………….
سلام هر شکسته دل به اشک چشم و آه تو
به لحظه ی وداع تو به آخرین نگاه تو
ایشان در سال ۱۳۳۴ در شهرستان دزفول در محله مشهوری به نام محله مسجد در منزلی نزدیک حسینیه پیرنظر و در خانواده ای مذهبی متولد شد.
از سنین کودکی با مجالس مذهبی خصوصاً روضه در ایام محرم و صفر آشنا شد ، و از همان زمان با الگو گرفتن از مداحان دزفول به استعداد خود پی برد. دوره تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ظهیر گذرانید. از حدود ۱۰ سالگی در تکیه هم سن و سالانش با کم رویی شعر خوانی می کرد تا اینکه در ۱۴ سالگی در حسینیه پیرنظر به عنوان همراه مداح ارزشمند حاج میرزا روحانی مهر در کوچه گردی های دهه اول محرم نوحه خوانی نمود، دوران متوسطه را در دبیرستان ۴ آبان سپری نمود و در همان زمان به هیئت متحده اباالفضل العباس (ع) پیوست.دوره فوق دیپلم را در دانشسرای تربیت معلم اهواز به پایان رسانید و در کسوت مقدس معلم به تدریش در دوره ی راهنمایی مشغول گردید.
در ابتدای مداحی ، ایشان اشعار را از بین کتاب های مختلف شعر انتخاب می نمود تا اینکه در سال ۴۹-۱۳۴۸ در سن ۱۵ سالگی
نحوه ورود اسرا و رؤس شهدا به شام
امروز ۱ صفر مصادف با ورود کاروان ابا عبدالله به شام است. در ادامه مطلب گذری به وقایع آن روز می زنیم.
شیخ کفعمی و شیخ بهائی و دیگران نقل کردهاند که در روز اول ماه صفر سر مقدس حضرت امام حسین علیه السلام را وارد دمشق کردند، و آن روز بر بنیامیه عید بود، و روزی بود که تجدید شد در آن روز احزان اهل ایمان، قُلتُ وَ یَحقُ اَن یُقال:
کانَتْ مَاتِمُ بِالْعِراقِ تَعُدُّها اَمَوِیَّهٌ بِالشّام مِنْ اَعْیادِها
سید ابن طاوس (ره) روایت کرده که چون اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را با سر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام از کوفه تا دمشق سیر دادند چون نزدیک دمشق رسیدند جناب ام کلثوم (ع) نزدیک شمر (ملعون) رفت و به او فرمود مرا با تو حاجتی است، گفت حاجت تو چیست؟ فرمود اینک شهر شام است، چون خواستی ما را داخل کن که سرهای شهدا را از بین محامل بیرون ببرند و پیش دارند تا مردم به تماشای آنها مشغول شوند و به ما کمتر نگاه کنند چه ما رسوا شدیم از کثرت نظر کردن مردم به ما. شمر (ملعون) که مایه هر شر و شقاوت بود چون تمنای او را دانست برخلاف مراد او میان بست، فرمان داد تا سرهای شهدا را بر نیزهها کرده و در میان محامل و شتران حرم بازدارند و ایشان را از همان دروازه ساعات که انجمن رعیت و رعایت بود در آوردند تا مردم نظاره بیشتر باشند و ایشان را بسیار نظر کنند.
علامه مجلسی (ره) در جلاء العیون فرموده که در بعض از کتب معتبره روایت کردهاند که سهل بن سعد گفت من در سفری وارد دمشق شدم. شهری دیدم در نهایت معموری و اشجار و انهار بسیار و قصور رفیعه و منازل بیشمار و دیدم که بازارها را آئین بستهاند و پردهها آویختهاند و مردم زینت بسیار کردهاند و دف و نقاره و انواع سازها مینوازند. با خود گفتم مگر امروز عید ایشان است، تا آنکه از جمعی پرسیدم که مگر در شام عیدی هست که نزد ما معروف نیست؟ گفتند ای شیخ مگر تو در این شهر غریبی؟ گفتم من سهل بن سعدم و به خدمت حضرت رسالت صلی الله علیه و آله رسیدهام. گفتند ای سهل ما تعجب داریم که چرا خون از آسمان نمیبارد و چرا زمین سرنگون نمیگردد. گفتم چرا؟ گفتند این فرح و شادی برای آن است که سر مبارک حسین بن علی علیهماالسلام را از عراق برای یزید (پلید) به هدیه آوردهاند. گفتم سبحان الله سر امام حسین علیه السلام را میآورند و مردم شادی میکنند! پرسیدم که از کدام دروازه داخل میکنند؟ گفتند از دروازه ساعات. من به سوی آن دروازه شتافتم چون به نزدیک دروازه رسیدم دیدم که رایت کفر و ضلالت از پی یکدیگر میآورند، ناگاه دیدم که سواری میآید و نیزه در دست دارد و سری بر آن نیزه نصب کرده است که شبیهترین مردم است به حضرت رسالت صلی الله علیه و آله پس زنان و کودکان بسیار دیدم بر شتران برهنه سوار کرده میآورند، پس من رفتم به نزدیک یکی از ایشان و پرسیدم که تو کیستی؟ گفت من سکینه دختر امام حسین علیه السلامم. گفتم من از صحابه جد شمایم، اگر خدمتی داری به من بفرما. جناب سکینه (ع) فرمود که بگو به این بدبختی که سر پدر بزرگوارم را دارد از میا