انبیا و زمین کربلا-قسمت دوم
انبیا و زمین کربلا-قسمت دوم
۱- شیخ صدوق رحمه الله به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده که گفت : در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم هنگامیکه به جنگ صفین می رفت چون در نینوا – که د رکنار فرات است – منزل کرد با صدای بلند فرمود : ابن عباس آیا این موضع را می شناسی ؟ گفتم : نه یا امیرالمؤمنین . فرمود : اگر این موضع را همچون من شناختی از آن گذر نمی کردی تا همانند من گریه کنی.
آن بزرگوار بسیار گریست تا آنکه ریش مبارکش تر شد و اشک بر سینه اش جاری گشت و ما نیز گریان شدیم و حضرت فرمود : آه آه مرا با آل ابی سفیان چکار ؟ مرا با آل حرب چه می شود ؟ که حزب شیطان و اولیاء کفرند؟ صبر کن یا اباعبدالله که به پدرت رسید از آنها مثل آنچه به تو خواهد رسید . پس آب طلب نمود و وضو گرفت و مقداری نماز خواند . بعد از نماز نیز همان سخنان را می فرمود و می گریست تا اینکه ساعتی به خواب رفت چون از خواب بیدار شد فرمود: یابن عباس عرض کردم :در خدمتم .
فرمود : آیا خبر دهم به تو آنچه اکنون در خواب دیدم؟عرض کردم : پیوسته دیده شما در استراحت باد و آنچه دیدی خیر است یا امیرالمومنین .
فرمود دیدم گویا مردانی چند از آسمان به زیر آمدند که پرچمهای سفید در دست و شمشیر های