علمدارعشق وادب(۴)نگاهی به فضایل وکمالات حضرت ابوالفضل العبّاس(ع)
چهارمین و آخرین شماره از سلسه مقالات علمدار عشق و ادب به قلم مداح اهل بیت(علیهم السلام) حاج مهدی تدینی که در شماره ۴۵ دوماه نامه تربیتی اخلاقی «خُلُق» به چاپ رسیده است، در اختیار دوست داران آن حضرت قرار میگیرد:
اشاره
این نوشتار، از شماره قبل به سختترین مراحل خود، یعنی پرداختن به فضائل حضرت ابوالفضل(علیه السلام)رسیده است. مسلّماً پی بردن به فضائل انسانهای کامل، از عهده بشر عادی خارج است. عبادتِ «عَجَزَ الواصِفونَ عَنْ صِفَتِکَ» در مورد انسانهایی که به اوج کمالات انسانی میرسند نیز قابل صدق است. برای فهم فضائل کُمّلین، آن هم تالی تلو معصوم باید به انسانهای کامل پناه برد و از آنان خواست تا فضائل او را بشمرند. البته از آنجایی که این بزرگواران برای ما «اسوه» هستند، با مراجعه به تاریخ زندگانی ایشان نیز میتوان به برخی از این ویژگیها پی برد.
در شماره قبل به برخی فضائل دنیایی این ستاره درخشان انسانیت اشاره شد. در این شماره، به مواردی دیگر از فضائل دنیایی و نیز جایگاه آخرتی آن بزرگوار اشاره میکنیم:
رضا
رضایتمندی از تمام آنچه خداوند برای انسان مقرر فرموده، مقام بسیار بزرگی است که هر کسی به آن نمیرسد و نیازمند «ایمان» کامل و «بصیرت» نافذ است. اینکه انسان، اینقدر به خداوند تبارک و تعالی عشق بورزد که همۀ مقدرات حقتعالی را نه تنها بپذیرد، بلکه دوست هم داشته باشد، مقامی نیست که کسی به سادگی بتواند به آن برسد. برای پیبردن به عظمت این مقام، ملاحظۀ این حدیث از امام سجاد(علیه السلام)کافی است:
الزُّهْدُ عَشَرَهُ أَجْزَاءٍ أَعْلَى دَرَجَهِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَهِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَهِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَهِ الْیَقِینِ وَ أَعْلَى دَرَجَهِ الْیَقِینِ أَدْنَى دَرَجَهِ الرِّضَا؛[۱]
زهد، ده جزء است؛ بالاترین درجه زهد، کمترین درجه ورع است، و بالاترین درجه ورع، کمترین درجه یقین میباشد، و بالاترین درجه یقین، کمترین درجه رضا است.
در شمارههای قبل گفتیم که اگر هیچ برگی از زندگی قمر بنی هاشم(علیه السلام)نبود، جز وقایع کربلا، برای پی بردن به عظمت آن جناب، کافی بود. رضا، یکی از فضائلی است که به خوبی در آن جریان قابل مشاهده است.
هیچ جا همانند موقع نازل شدن بلا، مقام رضا آشکار نمیشود. عباس(علیه السلام)در اوج بلا، حتی یک لحظه از قضا و قدر الهی گلایه نمیکند. باید بدانیم جنگاوری مثل عباس کیست و بدانیم که برای یک جنگاور، دستانش چقدر مهم است و چقدر سخت است که دستان خود را از دست بدهد؛ سپس به رجزهای قمر بنیهاشم در هنگام افتادن هر دو دستش بنگریم، تا مقام رضا را درک کنیم. باید بدانیم وعده یک مؤمن چقدر برای او مهم است و احساس مسئولیت عباس چقدر در اوج است، تا بدانیم وقتی مشک او تیر میخورد، گلایه نکردن او چقدر ارزشمند است. نه فقط گلایه نمیکند، بلکه با نهایت آرامش از مقدرات خداوند، راضی و خشنود است.[۲]
وفا
وفا هم درجاتی دارد که اوج آن، وفای به عهد با خداوند و اولیای اوست. یکی از بهترین جاهایی که میتوان ایمان را سنجید و میزان وفاداری به اولیای الهی را آزمود، هنگام بلا و ابتلا است؛ آن هم بلا به سبب پایبندی در ارادت به ولی خدا. چه بسیار بودند کسانی که هنگام بلا، به عهد ازلی خود با خداوند و اولیای او پایبند نماندند و بر ندای فطریِ «قالوا بَلی» سرپوش نهادند و حفظ جان خود را ترجیح دادند و رفتند. اما در شب عاشورا، امام معصوم، یاران خود را وفادارترین یاران مینامد. در آن هنگام که امام از یاران خود میخواهد که از تاریکی شب استفاده کنند و برای حفظ جان خود بروند، اصحابی که ماندند، با اعلام وفاداری در شب عاشورا، و اعلام عملی وفاداری در روز عاشورا، نشان دادند که این جملات امام معصومشان، در وصف آنها چقدر زیبا و بجا بوده است:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی؛[۳]
اما بعد؛ همانا من یارانى باوفاتر از یاران خود سراغ ندارم و بهتر از ایشان نمیدانم و خاندانى نیکوکارتر و مهربانتر از خاندان خود ندیدهام.
اصحاب اباعبدالله الحسین(علیه السلام)در اوج وفاداری بودند؛ اما در این قله وفاداری، باز هم عباس۷ ایستاده است. در شرایطی که بزرگانی چون حبیب هم حضور داشتند، اولین کسی که اعلام وفاداری کرد، عباس بود. [۴]
همچنین او آخرین کسی هم بود که با جنگ، خود را فدای امام کرد. برای جنگاوری چون او چقدر سخت است که ببیند شاگردان و همرزمانش یکی پس از دیگری به شهادت میرسند و او همچنان باید منتظر بماند. او تا لحظه آخر، وفادار بود و خم به ابرو نیاورد، تا رخصت شهادت گرفت.
امام صادق(علیه السلام)نیز این وفاداری او را در زیارتنامهاش چنین به تصویر میکشند:
أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَهِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَم؛[۵]
شهادت مىدهم که تو تسلیم فرزند نبى مرسل و سبط برگزیده پیامبر و راهنما و عالم و جانشین مبلّغ و مظلوم ستمدیده بوده، او را تصدیق کردی و در مقام وفا و خیرخواهى او بودى.
صبر
همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، از برگ زرین نهم و دهم محرم ۶۱، تمام صفات و ویژگیهای ممتاز انسانی برای قمر بنیهاشم(علیه السلام)ظهور و بروز یافته که یکی از آنها مقام صبر است. ادب عباس و نیز مقام رضا و وفای آن وجود نازنین، به خوبی مقام صبر او را نیز اثبات میکند. صبر در بلا، سختترین مرحله صبر است که علمدار کربلا آن را به خوبی نشان داد. تا جایی که امام صادق(علیه السلام)در زیارتنامه آن جناب میفرماید:
أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُل؛[۶]
شهادت میدهم که تو از خود سستى نشان ندادی و عقبگرد نکردى.
آری؛ عباس در مقام صبر به خوبی مصداق این آیه شریف بود:
وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الصَّابِرین؛[۷]
چه بسیار رخ داده که پیغمبرى جمعیت بسیار [از پیروانش] همراه او جنگیدند و با این حال، اهل ایمان با سختیهایى که در راه خدا به آنها رسید، هرگز بیمناک و زبون نشدند و سر زیر بار دشمن فرود نیاوردند و [صبر و ثبات پیش گرفتند که] خدا صابران را دوست میدارد.
ولایتمداری
کسی که جایگاه ولی امر را در عالم هستی به خوبی درک کرده باشد و وظیفه الهی خود در مقابل او را خوب بداند و قلبی خالی از هرگونه خودخواهی و تکبر و دیگر امراض جوانحی داشته باشد، میتواند مطیع محض ولی امر خود باشد. عبّاس(علیه السلام)همین گونه بود؛ تا جایی که بنا بر آنچه پیشتر گفتیم، برای ملاقات با دشمنی که برای او اماننامه آورده بود نیز بدون اجازه و اذن ولی خود، یعنی حضرت اباعبدالله الحسین؟ع؟، پاسخی نداد. او در اوج خستگی و عطش هم نگذاشت ولایتمداریاش کمرنگ شود و با یاد عطش مولای خود بدون چشیدن قطرهای آب، مشک خود را پر کرد و بدین سان در تشنگی هم به مولای خود تأسی نمود:
فَلَّمَا أرَادَ أنْ یَشْرِبَ غُرفَهً مِنَ المَاءِ ذَکَرَ عَطَشَ الحُسَینِ وَ أهْلَ بَیْتِهِ فَرَمَى المَاءَ وَ مَلأ القِرْبَهَ؛[۸]
و آنگاه که خواست مُشتی از آب بنوشد، به یاد عطش حسین[؟ع؟] و اهل بیت او افتاد و آب را ریخت و مشک را پر کرد.
او در اوج جنگ و وقتی دستانش قطع شد، باز هم از ولایت که اصل اساسی دین است[۹] دست بر نداشت و با همه وجود خود صدا زد:
من تا ابد از دین خود و از امامم حمایت میکنم.
تنها کسانی میتوانند به این مقام برسند که به خوبی به این آیه شریف معتقد باشند:
النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم؛[۱۰]
پیامبر نسبت به مؤمنان، از خودشان سزاوارتر است.
در کلام شیعی، تمام کمالات رسول اکرم؟صل؟ -به جز رسالت- برای امام و جانشینان ایشان نیز هست؛ از جمله همین اولویت نسبت به مؤمنان. آری؛ کسی که پیامبر و امام را بر جان و مال و اولاد خود مقدم بداند، میتواند به مقام اطاعت محض از ولی برسد.
مهربانی و عطوفت
«مهربانی، عطوفت و رحمت، از صفات خداوند متعال و انسانهای خدایی است. انبیا و امامان معصوم(علیهم السلام) رتبهای برتر از دیگران داشته، فرهیختگان پاکسرشت که خود را رهرو آنان میدانند، توشههای بسیاری از رأفت و مهرورزی دارند. دلسوزان مردم و طبیبان مهربان هستند که ستمدیدگان را یاری و مستمندان را ترحم میکنند و خویشتن را به زحمت و سختی میاندازند، تا دیگران در آسایش به سر برند.
عباس(علیه السلام)فرشتهخویی رحیم و مهربان بود که توان دیدن لبهای خشکیده و صورتهای تفتیده کودکان را نداشت، و قلبش مالامال از عطوفت به مظلومان بود. آنجا که رنگِ پریده و دستان لرزان و چشمان گریان اطفال را میدید، لحظهای درنگ نمیکرد و برای سیراب ساختن آنان، به سوی شریعه رهسپار میشد. لقب سقا صفتی بود که پیش از عاشورا به او داده شده بود؛ زیرا شجاعت کمنظیر و دلیرمردی چشمگیر او، چندین بار تشنگی از کام زنان و کودکان گرفته و گوارایی آب برای آنان فراهم ساخته بود».[۱۱]
این همه، تنها بخشی از فضائل پدر فضل و فضیلت است. نه این قلم، توانایی آن را دارد که حق مطلب را در مورد فضائل و ویژگیهای سقای ادب ادا کند و نه حوصله و ظرفیت این مقاله اجازه این کار را میدهد. به هر حال برای به نظاره نشستن زیباییهای خصائل قمر بنیهاشم، باید به کتابهایی که در زمینه زندگانی آن وجود نازنین نوشته شده است، مراجعه کرد.
زهی سعادت که انسان وقت خود را به مطالعه و مرور فضائل قلههای انسانیت چون ابوالفضل العباس(علیه السلام)سپری کند.
مقامات آخرتی
همانطور که در مقدمه اشاره شد، پی بردن به مقامات، آن هم مقامات آخرتی آن جناب، جز از راه کلام معصوم امکانپذیر نیست. عقل و درک بشری ما از درک آن مقامات عاجز است. اینک به برخی این مقامات که در کلام معصوم آمده است اشاره میکنیم:
در زیارتنامه سقای علم و ادب میخوانیم:
فَبَعَثَکَ اللهُ فِی الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَکَ مَعَ أَرْوَاحِ الشُّهَدَاءِ وَ أَعْطَاکَ مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ وَ حَشَرَکَ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقا؛[۱۲]
[تا اینکه] خداوند، تو را در مقام شهدا مبعوث کرد و روح پاکت را با ارواح پاک سعادتمندان محشور نمود و از بهشتش، وسیعترین منزل و با فضیلتترین غرفه را اعطا کرد. ذکر تو را در علّیین بالا برد و با پیامبران و صدّیقان و شهدا و صلحا محشورت کرد و ایشان، نیکو رفقایى هستند.
البته ممکن است این فراز از زیارت را به زبان دعا ترجمه کرد و دعای امام صادق(علیه السلام)در حق عموی خود دانست که در این صورت هم باید گفت که این دعا از یک سو عین واقعیت و بیانگر مقام قمر منیر هاشمی(علیه السلام)در آخرت است و از سوی دیگر هم دعای معصوم در حق اوست که قطعاً دعای معصوم در حق فردی چون عباس(علیه السلام)روا بوده، او در آخرت چنین مقاماتی را داراست.
امام سجاد(علیه السلام)در مورد عموی خود چنین میفرمایند:
إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَهً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ؛[۱۳]
همانا برای عباس نزد خداوند تبارک و تعالی، منزلتی است که همۀ شهدا در روز قیامت، به آن مقام و منزلت، غبطه میخورند.
واقعاً پی بردن به عمق این کلام، کار آسانی نیست. اگر به معارف قرآن و معارف اهل بیت(علیه السلام)مراجعه کنیم میبینیم که شهید از جایگاهی بیبدیل و ممتاز در دنیا و آخرت برخوردار است. شهید، کسی است که به شهادت قرآن، در هنگامی که همه در رستاخیز دوباره زنده میشوند، آنهازنده اند و نزد پروردگار خود رزق میگیرند:
وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون؛[۱۴]
[اى پیامبر] هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدند، مرده مپندار؛ بلکه [آنان] زندهاند، [و] در پیشگاه پروردگارشان روزى داده مىشوند؛ [در حالى که آنان] به سبب آنچه خدا از بخشش خود به ایشان داده است، شادمانند؛ و به دلیل (آگاهى از جایگاه مجاهدان یعنى) کسانى که از پى ایشان، هنوز به آنان نپیوستهاند، شادى مىکنند، که نه هیچ ترسى بر آنان است، و نه اندوهگین مىشوند.
نکتۀ مهم و قابل توجه، این است که شهدایی که خود در اوج مقام قرب الهی و در اوج کمالات انسانی هستند، همگی به مقام عباس(علیه السلام)غبطه میخورند. آیا فهم این مطلب از عهده ذهن بشری ما بر میآید؟ عباس به تنهایی در قدسیترین جایگاه شهدا نشسته است. این است گوشهای از مقامات آخرتی علمدار عشق و ادب.
کرامات
همانطور که در شمارههای قبل اشاره شد، یکی از القاب آن وجود نازنین، باب الحوائج است. برای قمر بنیهاشم، حاجت دادن و دست عطوفت به سر دوستداران خود کشیدن، امری بسیار پرتکرار است؛ به طوری که برای محبان عباس(علیه السلام)(چه شیعه و چه غیر شیعه) این حاجت گرفتن و کرامت دیدن از آن وجود نازنین، جزو بدیهیات است.
هرچند کرامت اصلی عباس، نفوذ در دلها و جانهای عاشقان خود است. عباس(علیه السلام)حتی در میان غیر مسلمانان هم، شیفته و واله دارد. کرامت اصلی باب الحوائج، دستگیری و هدایت است از کسانی که دوست دارند در راه قرب الهی قدم بردارند و به هدف خلقت برسند. عباس(علیه السلام)مرده را زنده کرده و میکند؛ امّا مهمتر آن است که باب الحوائج به کسانی که از او بخواهند، «حیات معنوی» میبخشد و آنها را کمک میکند، تا به اوج بندگی برسند.
در این باره، به کرامتی که حضرتش در حق مرحوم آیت الله سید علی قاضی انجام داد اشاره میکنیم. فرزند آیت الله قاضی در کتاب خود چنی نقل میکند:
مرحوم قوچانی برای من نقل کرده که آقای قاضی در سخنان خود برای خواص میفرمود: «حرم حضرت ابوالفضل(علیه السلام)کعبه اولیاست» و برای این تعبیر، سبب مخصوصی ذکر میکرد. مرحوم قاضی میفرمود: «حصول جذبه توحیدی خاص برای من به تأخیر افتاد… و زمان طولانی بر من گذشت و من در انتظار وصول به این مرتبه… بودم. تا آنکه روزی بر حسب اتفاق در اول ورودم به شهر کربلای معلا به زیارت حرم حضرت عباس(علیه السلام)رفتم. همین که به حرم شریف عباسی رسیدم، به شبکههای ضریح مقدس چنگ زدم؛ ناگهان خود را در انوار توحید دیدم… و این جذبه، دقایقی چند با من بود…. سپس به خود آمدم و برای تشرف به زیارت مرقد امام حسین(علیه السلام)به راه افتادم. در نزدیکی مرقد آن حضرت، دوباره همان حالت برگشت و ساعتی دوام یافت و بعدها به طور مستمر همراه من گردید».
به این دلیل بود که از حضرت ابوالفضل(علیه السلام)به کعبه اولیا و صلحا تعبیر میکرد.[۱۵]
دربارۀ آن ماه درخشان عالم هستی هر چه بگوییم کم است و صد البته که حق مطلب در مورد او، ادا نخواهد شد. از آن وجود نازنین به سبب قصور قلم پوزش میخواهم و از آن بزرگوار درخواست میکنم که به کرم خود این قلیل را از صاحب قلم بپذیرد.
[۱]. کافی، شیخ کلینى، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص۶۲.
[۲]. در شماره پیشین به این رجزها اشاره شد و گفته شد که از این رجزها، «ادب» قمر بنیهاشم در مقابل پروردگار فهمیده میشود. در این شماره نیز «مقام رضای» قمر بنیهاشم از این رجزها برداشت شد. همانطور که در شماره اول این سلسله مقالات اشاره شد، آن به آن و لحظه به لحظه این دو روز تاریخی یعنی نهم و دهم محرم ۶۱ جلوهگاه همه فضائل و کمالات انسانی در اصحاب اباعبدالله الحسین؟ع؟ است.
[۳]. ارشاد، شیخ مفید، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ج۲، ص۹۱.
[۴]. فَقَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ أَبْنَاؤُهُ وَ بَنُو أَخِیهِ وَ ابْنَا عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرٍ لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللهُ ذَلِکَ أَبَداً بَدَأَهُمْ بِهَذَا الْقَوْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِیٍّ رِضْوَانُ اللهِ عَلَیْهِ وَ اتَّبَعَتْهُ الْجَمَاعَهُ عَلَیْهِ فَتَکَلَّمُوا بِمِثْلِهِ وَ نَحْوِه؛ برادران آن حضرت و پسرانش و برادرزادگان و پسران عبد الله بن جعفر گفتند: «براى چه این کار را بکنیم؟ براى اینکه پس از تو زنده باشیم؟ هرگز خداوند آن روز را براى ما پیش نیاورد». نخستین کس که این سخن را گفت، عباس بن علی؟عهما؟ بود و دیگران نیز از او پیروى کرده، چنین سخنانى گفتند، (همان).
[۵]. کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، نجف اشرف، دار المرتضویه، چاپ اول، ۱۳۵۶ش، ص۲۵۶.
[۶]. همان، ص۲۵۷.
[۷] . سوره آل عمران: ۱۴۶.
[۸]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۴۵، ص۴۱.
[۹]. در روایت داریم: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ؟ع؟، قَالَ: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَى الصَّلَاهِ، وَ الزَّکَاهِ، وَ الْحَجِّ، وَ الصَّوْمِ، وَ الْوِلَایَهِ؛ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوِلَایَهِ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هذِهِ» یَعْنِی الْوَلَایَه؛ امام باقر۷ فرمودند: اسلام بر پنج چیز، بنا شده است؛ بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت. فریاد نشده براى چیزى مانند فریاد براى ولایت. مردم چهار تا را گرفتند و این یکى را رها کردند؛ یعنى ولایت را. (کافی، ج۳، ص ۵۳).
[۱۰] . سوره احزاب: ۶.
[۱۱] . سپهسالار عشق، احمد لقمانی، قم، مرکز تحقیقات اسلامی جانبازان، ص۱۰۸-۱۱۰.
[۱۲]. کامل الزیارات، ص۲۵۷.
[۱۳]. أمالی، شیخ صدوق، تهران، کتابچى، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش، ص۴۶۳.
[۱۴]. سوره آل عمران: ۱۷۰.
[۱۵]. آیت الحق، سید محمدحسن قاضی، تهران، حکمت،۱۳۸۳ش، ج ۱، ص ۳۷۰.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حاج مهدی تدینی